نوبت خاموشيِ من ، سهل و آسان مي رسد
من که مي دانم که تا ، سرگرم بزم هستي ام
مرگ ويرانگر چه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم ، پس چرا عاشق نباشم
من که مي دانم به دنيا اعتباري نيست نيست
بين مرگ و آدمي قول و قراري نيست نيست
من که ميدانم اجل ، ناخوانده و بي دادگر
سرزده مي ايد و راه فراري نيست نيست
پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم ، پس چرا عاشق نباشم
من که مي دانم شبي ، عمرم به پايان مي رسد
نوبت نوبتِ خاموشيِ من ، سهل و آسان مي رسد
پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم
شباهت انسان به آب...
برچسب : نویسنده : 6mahmoud44e بازدید : 129